مرد من...
خدايا شكرت امروز روزيه كه دوست دارم هيچ وقت فراموشش نكنم شوهر جان صبح ساعت ٥.٣٠ بيدار شد و شروع كرد به آماده شدن منم فقط نگاش ميكردم و رفت به سمت استديو شبكه چهار براي مصاحبه ي تلويزيوني كه ازش به عنوان يك مخترع و محقق جوان دعوت شده بود خلاصه اينكه مصاحبه شوهر جان ٤٥ دقيقه طول كشيد و برنامه هم زنده بود و من در تماااااام مدت داشتم با عشق به صفحه تلويزيون نگاه ميكردم لحظاتي پر از غرور و افتخار شوهر جان خيلي قشنگ و مسلط از اختراعش دفاع ميكرد و درباره ي ضرورت توليدش حرف ميزد كه البته با تلاشهاي زيادش بالاخره داره نتيجش رو ميبينه من خيلي وقت بود كه از موفقيتهاي شوهر جان مطلع بودم ولي خانواده در جريان نبودن ...
نویسنده :
مائده
1:00